تولد یک افسانه با دوربین فیلمبرداری!
به گزارش وبلاگ همسفر، چند روز پیش درباره بانشی های اینیشرین نوشتیم. فیلم نو مارتین مک دونا که همین هفته گذشته توانست عنوان برترین فیلم موزیکال یا کمدی را در مراسم گلدن گلوب به دست آورد. این جوایز، اما دو بخش موازی دارد و در واقع علاوه بر فیلم های موزیکال یا کمدی از برترین فیلم درام هم تجلیل می نماید. بخشی که حتی به باور بسیاری، از آن یکی بخش مهم تر، مجذوب کننده تر و حتی جدی تر هم هست و برنده اش هم همان گونه که بسیاری انتظارش را می کشیدند فیلمی نبود مگر خانواده فیبلمن استیون اسپیلبرگ.
به گزارش شهروندآنلاین، یکی از اسطوره های زنده دنیای سینما -در کنار فیلمسازانی مانند مارتین اسکورسیزی، فرانسیس فورد کاپولا و تا حدی هم جیمز کامرون- که تا به امروز با سی وپنج فیلمی که ساخته، جوایز مهمی، چون اسکار برترین فیلم برای لیست شیندلر؛ اسکار برترین کارگردانی برای فیلم های نجات سرباز رایان و لیست شیندلر؛ گلدن گلوب برترین کارگردانی برای نجات سرباز رایان، لیست شیندلر و خانواده فیبلمن؛ گلدن گلوب برترین فیلم برای نجات سرباز رایان؛ جایزه یک عمر فعالیت هنری در مرکز فیلم آمریکا؛ برترین فیلم بفتا برای لیست شیندلر و نجات سرباز رایان؛ جایزه جشنواره کن برای شوگرلند اکسپرس و جوایز حلقه ها و انجمن های مختلف منتقدین و سینماگران و جشنواره های مختلفی، چون ونیز و لندن را به دست آورده است.
این کارگردان سال جاری با خانواده فیبلمن شانس زیادی در اسکار دارد و دست کم این که منتقدین سینمایی در حال حاضر، چند ماه مانده به اسکار سال جاری شانس او را در این جوایز زیاد می دانند.
شخصی ترین فیلم اسپیلبرگ؟!
خانواده فیبلمن احتمالا حتی اگر جزو فیلم های پیروز استیون اسپیلبرگ نباشد، جزو محبوب ترین فیلم های او خواهد بود. به خصوص با این پیش فرض که خود اسپیلبرگ هم جزو محبوب ترین کارگردانان تاریخ سینما بین سینمادوستان و به اصطلاح سینه فیل هاست و کمتر سینمادوستی را می توان یافت که یکی از فیلم های این کارگردان را -که طیف وسیع و رنگارنگی را از دوئل و آرواره ها تا ایندیاناجونز ها و پارک ژوراسیک ها و ئی تی و لیست شیندلر و مونیخ و نجات سرباز رایان و البته در سال های اخیر هم لینکلن و تن تن و داستان وست ساید را شامل می گردد- دوست نداشته باشد.
خانواده فیبلمن البته در این میان علاوه بر تمام چیز هایی که به طور مشترک با دیگر فیلم های اغلب قدرتمند استیون اسپیلبرگ دارد؛ یک فیلم شخصی است که به دیدنگرانش امکان آشنایی با برهه مهمی از زندگی آقای کارگردان را می دهد و همین هم می تواند آن را به عنوان فیلمی متفاوت از دیگر فیلم های اسپیلبرگ -که بیشتر به عنوان یک تکنیسین داستانگویی شناخته می گردد- محبوب تر از دیگر ساخته های کارگردان جلوه دهد.
خانواده فیبلمن -که به والدین اسپیلبرگ تقدیم شده- فیلمی است درباره بلوغ و البته درست تر است که بگوییم: درباره بلوغ استیون اسپیلبرگ! فیلم داستان پسری را روایت می نماید که در کودکی عاشق سینما و فیلمسازی می گردد و این شیفتگی مسیر زندگی اش را تغییر می دهد: سامی فیبلمن که در آریزونای پس از جنگ دنیای دوم به همراه پدر و مادرش -زنی هنرمند و مردی مهندس- زندگی می نماید؛ بعد از درگیری با شور و اشتیاق فیلمسازی، با موانع و مشکلاتی که در مسیر او پیش می آید، مقابله می نماید. داستانی شیرین که به طور واضح و مشخصی الهام گرفته از ماجرا های سال های نوجوانی اسپیلبرگ است که در دوران کودکی با دیدن فیلم بزرگ ترین نمایش روی زمین اودیسه پرماجرای خود را در وادی فیلمسازی شروع می نماید.
در حقیقت تک تک هواداران اسپیلبرگ که با زندگینامه او آشنا هستند، درباره اولین طلیعه های شیفتگی او به سینما خوانده اند و حتی بعضی فیلم های بلندپروازانه 8 میلی متری او را که با دوستان، همسایه ها و خواهرانش ساخته، دیده اند. اتفاقاتی که با جزییاتی مجذوب نماینده و شیرین در خانواده فیبلمن به نمایش درآمده و همین هم هست که آن را تبدیل به یک فیلم شخصی می نماید که در سال های اخیر تبدیل به جریانی تنومند و قدرتمند در سینمای دنیا شده است. جریانی ریشه گرفته از فیلم هایی مانند چهارصد ضربه فرانسوا تروفو که در سال های اخیر به فیلم هایی، چون بلفاست کنت برانا، میناری لی آیزاک چانگ و البته روما آلفونسو کوارون ختم شده است.
البته این واقعیت که خانواده فیبلمن یک فیلم شخصی است، نکته نوظهوری نیست و مدت ها پیش از شروع فیلمبرداری نیز در رسانه ها مورد اشاره قرار گرفته و در واقع برچسب شخصی ترین فیلم استیون اسپیلبرگ را دریافت نموده بود. فیلمی به وضوح اتوبیوگرافیک که ظاهرا از سال 1999 به این سو که اسپیلبرگ به رسانه ها گفته بود در فکر کارگردانی فیلمی درباره دوران کودکی خود به نام بازگشت به خانه است، مدام در فکر این فیلمساز بوده و بسیاری از عواملش هم گفته اند که در زمان فیلمبرداری اشک اسپیلبرگ را درآورده بود و حتی از او نقل شده که در زمان فیلمبرداری مدام به یاد پدر و مادرش می افتاده که قبل از مرگ شان بار ها از او خواسته بودند داستان علاقه خود به سینما را روایت کند و آن ها را هم روی پرده بزرگ نمایش دهد.
شاید به این علت بوده که به گزارش سایت آی ام دی بی به نقل از ست روگن؛ استیون اسپیلبرگ اغلب در صحنه فیلمبرداری احساساتی می شد. این یک تجربه بسیار احساسی بود. او سر صحنه بسیار گریه می کرد و می گفت که فیلم مستقیما بر اساس زندگی اوست و تقریبا همه اتفاقات فیلم برای خود او اتفاق افتاده است.
فیلم آدم های درجه یک
یکی از ویژگی های اصلی حماسه پرشور نوجوانی اسپیلبرگ، بازیگران برجسته این فیلم است. چه گابریل لابل جوان و تازه وارد در نقش سامی فیبلمن؛ چه میشل ویلیامز همواره دوست داشتنی و مجذوب نماینده در نقش مادر هنرمند اسپیلبرگ که احتمالا بعد از چهار نامزدی ناکام در اسکار با فیلم هایی، چون کوهستان بروکبک و ولنتاین غمگین سال جاری بالاخره با این نقش مجسمه طلایی بازیگری را در دست خواهد گرفت؛ چه پل دینو در نقش پدر بی احساس و تا حدی منفعل خانواده؛ و چه بازیگرانی، چون ست روگن، جولیا باترز، کیلی کارستن، جاد هیرش و البته دیوید لینچ بزرگ که به عنوان یکی از اساطیر دنیای سینما و فیلمسازان هم دوره اسپیلبرگ، در این فیلم در نقش جان فورد بزرگ بازی نموده است. موسیقی این فیلم را هم جان ویلیامز ساخته که این بیست ونهمین همکاری او با اسپیلبرگ است.
منتقدان چه می گویند؟
نکته مهم درباره فیلم خانواده فیبلمن این که منتقدان نیز مانند دیدنگران و داوران این فیلم را پسندیده اند و همین هم شانس آن را در فصل جوایز بیشتر می نماید. فیلم خانواده فیبلمن در وبسایت راتن تومیتوز 91 درصد آرای مثبت بیش از 290 منتقد سینمایی را به دست آورده است.
میانگین امتیازی این فیلم در این سایت هم 8.2 امتیاز از 10 امتیاز ممکن است و منتقدان این سایت در این موضوع اجماع داشته اند که خانواده فیبلمن به عنوان کندوکاو استیون اسپیلبرگ در ریشه های خانوادگی اش، بخشی خاطرات سینمایی و بخشی نیز چکامه ای است که این کارگردان درباره قدرت سینما سروده و در کل ثابت می نماید که این کارگردان بزرگ دست جادویی خود را از دست نداده است. در سایت متاکریتیک هم این فیلم میانگین امتیاز 84 از 100 امتیاز ممکن را بر اساس نظر 55 منتقد سینمایی کسب نموده است. در نظرسنجی سینماسکور هم خانواده فیبلمن میانگین نمره A گرفته است.
اما منتقدان نشریات نیز استقبال خوبی از این فیلم به عمل آورده اند. اوی هندرسون، منتقد بوستون گلوب به فیلم خانواده فیبلمن امتیاز 100 از 100 داده و نوشته که در این شخصی ترین فیلم اسپیلبرگ، دیدنی ادای احترام او به کارگردانانی که در دهه 70 دوستانش بودند مجذوب نماینده است.
دیوید سیمز، منتقد آتلانتیک امتیاز 95 از 100 امتیاز ممکن را به این فیلم داده و نوشته که قصه گویی شوخ طبعانه و باذوق اسپیلبرگ در این فیلم از نوعی احساس اندوهناک ناشی از خودآگاهی نیز بهره می برد. در واقع اسپیلبرگ با تمرکز بر پسر و دوربینش قدرت و محدودیت های سینما را نمایش می دهد.
مایک رایان در آپروکس به خانواده فیبلمن امتیاز 80 از 100 داده و نوشته که این فیلم ثابت می نماید اسپیلبرگ هرگز از فیلم ساختن دست نخواهد کشید و فیلمسازی زندگی اوست.
کنجی فوجیشیما، منتقد مجله اسلنت هم خانواده فیبلمن را کندوکاوی برانگیزاننده درباره رسانه سینما از سوی یکی از استادان بزرگ سینما عنوان نموده و به آن 75 امتیاز داده است.
منتقدان گلوب اندمیل و آسوشیتدپرس، اما نگاهی چندان مهربان به این فیلم نداشته اند. بری هرتز در گلوب اندمیل 60 امتیاز به خانواده فیبلمن داده و آن را فیلمی صادقانه و شورانگیز نامیده که نمی تواند بیش از بقیه فیلم های اسپیلبرگ دیدنگر را با او آشنا کند! مارک کندی، منتقد آسوشیتدپرس هم فیلم نو اسپیلبرگ را یک فیلم نامشخص، مبهم و نامنسجم ارزیابی نموده است.
از زبان کارگردان
در فیلم خانواده فیبلمن می توان نوع خانواده اسپیلبرگ و شخصیت پدر و مادرش را به خوبی شناخت و همین هم فیلم را شخصی می نماید. مادر سامی، میتزی میشل ویلیامز) که قبلا پیانیست بوده و حالا معلم پیانوست، عملا رئیس خانواده است. پدر (پل دینو)، اما به عنوان دانشمندی که برای شرکت های فناوری کار می نماید با این که موقعیت و جایگاه اجتماعی خوبی دارد، اما از برش همسرش بی بهره است و در جریان فیلم می بینیم که به مقدار همسرش نمی تواند از استعداد های پسرش نیز پشتیبانی کند.
به هر حال این خانواده شبی به دیدن فیلم بزرگ ترین نمایش روی زمین می روند که با یک تصادف قطار دیدنیی تمام می گردد. سکانسی که شیفتگی سامی نوجوان را موجب می گردد و بنابراین از خانواده اش یک مجموعه قطار می خواهد تا بتواند صحنه تصادف را بازسازی کند. اما وقتی پدر از این درخواست عصبانی می گردد و می گوید که سامی قدر داشته هایش را نمی داند، مادر به پسرش پیشنهاد می دهد که با دوربینی که دارند این صحنه را بسازد تا بتواند تصادف را بار ها و بار ها دیدن کند. این نقطه شروع رشد سامی به عنوان یک اعجوبه یا احتمالا یک نابغه است. روندی که به شدت مدیون و مرهون باوری است که مادر به پسرش القا نموده است.
استیون اسپیلبرگ می گوید که مادرش واقعا نقش مهمی در خانواده داشته: مادرم همواره خودش را پیتر پن می نامید. دختر کوچکی که هرگز نمی خواست بزرگ گردد. او بیشتر دوست داشت که در زندگی ما نقش یک دوست را داشته باشد تا مادرمان. او بیشتر با ما نه به عنوان یک مادر بلکه مثل یک دوست رفتار می کرد.
اسپیلبرگ درباره سال های نوجوانی و علاقه مندی اش به سینما می گوید که در آن موقع فقط سینما را باور داشته: چیزی که برای من عجیب است این که در آن سال ها حقیقتی را که چشمانم به من می گفت باور نمی کردم. من فقط آنچه را که فیلم می گفت باور داشتم و این یک واقعیت است.
اسپیلبرگ که بار ها گفته فیلمنامه این فیلم را در اصل خواهرش آن اسپیلبرگ نوشته؛ گفته می گردد که برای ساختن این فیلم بسیار مضطرب بوده که این را خودش هم با رسانه ها در میان گذاشته است: ترس بزرگ من این بود که مادر و پدرم آن را دوست نداشته باشند و فکر نمایند که این یک توهین است و دیدگاه محبت آمیز و در عین حال انتقادی من را در خصوص نحوه بزرگ شدن با آن ها درک ننمایند. اسپیلبرگ بعلاوه در سال 2002 گفته بود که از ساخت این فیلم نگران است: فیلم بسیار به زندگی و خانواده ام نزدیک است. ترجیح می دهم فیلم هایی بسازم که شبیه تر باشند، اما یک داستان واقعی در خصوص خانواده جسارت زیادی می خواهد..
اما ظاهرا ترس ها چندان منطقی نبوده و به گفته استیون اسپیلبرگ فیلم خانواده فیبلمن دوباره توانسته او و خانواده اش را به هم نزدیک کند: البته استرسی در این باره نداشتم و از همان زمان که داستان آن روز ها را نوشتیم، می دانستم که خواهران کوچک ترم آن را دوست خواهند داشت. حتی چندبار هم سر صحنه فیلمبرداری آمدند و مقداری از جواهرات مادرم را هم برای استفاده در فیلم به میشل دادند. با این حال، فیلم با فیلمنامه فرق دارد و این موضوع اضطراب آور بود. ولی دیدنی فیلم با خواهرانم یکی از برترین لحظاتی بود که در رابطه با هم داشتیم و در واقع به هم نزدیک تر شدیم. انگار که همه به فینیکس سال های کودکی برگشته بودیم.
منبع: فرارو